عیدانه
امسال دومیم عید دختر قشنگم بود مامانی
امسال حسابی سرت شلوغ بود و دوستای جدید پیدا کردی که حسابی باهاشون حال کردی فقط متاسفانه چهارم عید سرماخوردی و این باعث شد حسابی اذیت بشی و بد بخوابی و نق بزنی
امسال عمو سعید با سه تا بچه هاش از امریکا اومدن که هیچ کدوم فارسی بلت نبودن و البته خیلی هم اهل دوست شدن باهات نبودن ولی تو با نوا دوست شده بودی و اونم بهت توجه می کرد
خاله هوری هم با بچه هاش از انگلیس اومده بودن که با اینکه فارسی اونا هم بلد نبودن ولی فوق العاده خونگرم و مهربون بودن و تو تو با می حسابی دوست شده بودیو همین که می رو میدیدی بدو بدو دستشو می گرفتی و با هم دور خونه می چرخیدین و بازی می کردین اونم خیلی تو رو دوست داشت در واق با زبون بی زبونی با هم حال کردین حسابی
روز دوم عید عقد ازاده دختر عکه مامانی بود که حسابی تو مجلی نانای کردی تا دی جیشون نمی خوند دعوا می کردی و رو به بلند گو می گفتی اه نانای !!!! خولاصه بهت خوش گذشت
چهارم عید هم تولد امیر رضا بود تو رستوران که تقریبا اخر تولد من می خواستم بشینم کف زمین و گریه کنم خخخخخخخخخخ ماشالله خیلی شیطون شدی و یه دقه هم بند نمیشی هیجا و دایم در حال بازیگوشی و دست زدن به همه چیز هستی و بدتر اینکه رو سنگ و سرامیک تلپ و تلپ سر می خوری و مراقبت دایمی می خوای
تولد امیر صدرا هم خیلی خوب بود و حسابی بازی کردی بقیه عید دیدنیها من تقریبا رو صندلی نشستم همش دنبالت می کردم چون همش می خواستی دست به چاقو و چنگال بزنی یا اجیلا رو وارنه کنی و ...و خونه خاله مژگان یهو دستتو کردی تو چای خاله جون که خدا رو شکر زیاد داغ نبود و چیزیت نشد فقط فرش خاله مژگان اینا رو طفلک داغون کردی که من تا اخر شب فقط هی عذر خواهی می کردم ولی کلا عید خوبی بود
تو پست بعدی از حرف زدنات و شیرین کاریات می نویسم