آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

نازدونه خوشگل ما

بهترین هدیه تولد مامان

1391/7/12 14:04
نویسنده : مامان شیما
341 بازدید
اشتراک گذاری

خوب باید بگم دخترم بهترین کادو رو داد و روز تولد مامانی گفت ماما انقدر غلیظ هم میگه که نگو اخه دخمل خوشگلم تو خیلی کلمه می گی ولی تا بهت می گفتم بگو مامان فکر می کردی بازیه و غش می کردی از خنده  مرسی به خاطر هدیه قشنگت 

از دیروز هم می گی دایییییییی و تلفن بر می داری می گی الو (البته بدون ل) هههه

امروز هم می گفتی مامایی  اخه به بابا می گی بابایی  قربون شیرین زبونیت برم که زود حرف افتاددی 

البته یه چیزی هست تا یه کلمه یاد میگری یه کله می گیشون بعد انگار قبلیها رو یادت میره و فقط گاهی می گی  به مامان بزرگ که گفتم گفت طبیعیه 

 عکس  کیک دندونیت که گفتم این بود راستی 

در مورد شیرین کاریت هم بگم که دلم ضعف می ره  یه عروسکاتو می خوابی رو پات عین کاری که من باهات می کنم بعد اروم می زنی رو شکمش انگار داری می خوابونیش کلی هم باهاش حرف می زنی  و می یاریش بالا بوسش می کنی خیلی با نمک ولی یهو عصبانی می شی شروع می کنی داد زدن و اااااااااا گفتن (با کسره)  و بعد هم سیر کتکش می زنی به جون مامان فقط اولشو از من تقلید می کنی من اون اخریا رو هرگز رو ت انجام ندادم خخخخخخخخ ببین عسکشو 

یه بازی هم داریم به نام فرار کنیم  تا بابا میاد اگه من دراز کشیده باشم تا بابایی میاد بغلت کنه می گیم فرار کنیم اون موقع تو با سرعت می دوی بغل مامان حتی اگه دور باشه تند تند میای تا بابا نگیرتت اونم با جیغغغغغغغغغغغغغغغ فراون و این کارو معمولا با بابایی که دراز کشیده باشه و من بیام سراغت می کنی 

 

حسابی خودتم لوس می کنی همش سرتو می یای می زاری رو دل من یا بابایی یا مامان بزرگ نازی هم می کنی که فقط اولش بعد تبدیل میشه به جنج و کتک خخخخخ البته تو فکر می کنی بازیه 

 

برات یه تاب خریدیم که خیلی دوستش داری بستیم بین در اتاقت 

و اینکه هوا خیلی سرد شده این صحنه ایستادنت به مبل وقتی از حموم اومدی و کلاه داری  خخخخ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)