آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

نازدونه خوشگل ما

روزهای سخت

1391/7/8 12:25
نویسنده : مامان شیما
143 بازدید
اشتراک گذاری

 عزیز دل مامان این چند روز رو همه رو می گم  

سه شنبه رفتیم دیدن دوستای نی سایتیت که خیلی عالی بدو به نظرم از همه جوجه تر بودی از بس که شیر نمی خوری و منو داری دق می دی ولی خیلی خوش گذشت کلی عکس هم انداختیم 

چهارشنبه خونه مامان جون واسه از کربلا اومدن عمو وزن عمو همه اومدن که تو خیلی از خودت هنر در کردی و حسابی دلبری و همه کارایی که بلد بودی انجام دادی به قول بابایی می گفت چشمت زدند اونجا چون از فرداش دیگه عنق نداشتی البته که ماله دندونت بود ولی خیلی بد بود 

فرداشم دعوت شده بودیم خونه خاله مژگان به مناسبت قبولی مریم  که پزشکی اورده بود و خلاصه از اونجا دیگه نق نقت شروع شد که دیگه از صبح جمعه حالت بد بود کسل و غرغرو 

روز شنبه تب کردی تو حتی واسه واکسناتم تب نکرده بودی این تب حدود 4 روز ادامه داشت تا قطع که شد بدنت ریخت بیرون تازه فهمیدیم ماله دندون و مندون نبوده بلکه بیماری روزوئولا گرفتی خلاصه حدودا پنج شنبه سر پا شدی خدا رو شکر 

جمعه به مناسبت گود بای پارتی عمو محسن بود که ما هم یه کیک دندونی خوجل شکل دندون برات سفارش دادیم و بریدم و حسابی همه تبریک گفتند سومین دندونتو  خخخخخخخ ما برا سومیش جشن گرفتیم 

 دوباره روز شنبه عنق شدی و عطسه تا اینکه یکشنبه دوباره مریض شدی و سرما خوردی اونم از نوع خیلی سخت الان که اینو می نویسم شنبه است روز تولد مامی و تو خوابی و من تونستم بیام این پستو تکمیل کنم  سرما خوردگیت واسم از مریضی قبلی هم سخت تر بود دو شب کامل خونه مامان بزرگ بودیم و شب اول تا چهار صبح گریه کردی چون هم حالت بد بود و هم بینیت با هیچ روشی باز نمی شد حتی با فنیل افرین  خلاصه الان کمی بهتری و همچنان مماخ کیپ  امیدوارم زودی بهتر بشی دختر گلم 

 

در مورد چیزای خوب هم بگم  تو این مدت یه جهش ژنتیکی داشتی  هههه

دندون چهارمت که در اومد خدا رو شکر 

دو سه روزه خیلی قشنگ چهار دست و پا می ری 

چند روز هم هست دستتو می گیری به مبل و هر جا بشه بلند می شی الهی مامان فدات بشه تازه تا میام بگیرمت و می گم ای شیطون فورا می خوای باتو بالا هم بیاری بری بالا مبل  

حرف زدنت خیلی با حال شده  البته کلمه هایی که می گی دایم نیست و یهو گیر می دی به یه چیزی و بعد دیگه نمی گی ولی تازگیا تا دست می زنی می گی دس دس 

کلاغه هم چی می گه جوابش قا قا 

بل هم می گی انگار که می گی بله اینو به جای ایه (اره ) می گی 

تا غذا خوشمزه باشه می گی من به  قربونت برمممممممممممممممم 

 

برات یه تاب خریدیم که خیلی دوستش داری خوشگلم بستیم بین در اتاقت 

از یه کار با حالت هم بنویسم که تموم دیروز بابایی کنار من خوابیده بود و سرشو گذاشته بود رو سینم بعد تو اومدی اول هل دادیش بعد گفتی ااااااااااااااا (با کسر) بعد دیدی نمیره خودتم اومدی سرتو گذاشتی رو شونم  بعد ترش دیگه عصبانی شدی اومدی حسابی بابا رو کتک زدی انقدر پنجول کشیدی با با رو و سرش جیغ زدی الهی قربونت برم با اون تعصبت 

خوب واقعا دلم می خواد زود به زود بیام بنویسم ولی نمی زاری مامان سعی می کنم از پست بعدی زودتر و با عکس همراه باشه  باشه عیزم بوس و بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)