آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نازدونه خوشگل ما

حال مامی

راستش حالم چند روزی هست که زیاد روبه راه نیست  تا جمعه خوب بودم ولی صبح روز شنبه قراربود برم خانه بهداشت برای چکاب ماهیانه که همه چیز خوببود فقط کمی فشارم پایین بود ولی بهم گفت نی نی پهلوان نیست ولی سایزش خوبه نمی دونم چرا ولی می خواستم بمیرم اخه قبل ترش همش بهم می گفتند نی نیات تپله من ذوق مرگ حالا شکمم کوچیک شده با اینکه غذای خوب می خورم  خلاصه بعد با مامان رفتیم برای خرید برای نی نی نمی دونم یه دفعه چم شد تو همون مغازه اول حس کردم دارم می افتم دوباره سر گیجه هام اومد  دل اشوبه و بی حسی و رخوت خلاصه من نشستم و مامان شروع کرد انتخاب و به من نشون دادن منم می گفتم خوبه یا نه خلاصه تو مغازه اول یه بلوز و شلواز نارنجی خریدیم و یه سر همی سبز چشم...
21 شهريور 1391

هفته 35 و یه عالمه تعریف

قربونت بره مادر که مادر به تنبلی منم نوبره خیلی وقته ننوشتم راستش نمی شد خیلی اتفاقا افتاده که خیلیشو یادم نیست اصلا ولی می گم با ورود به ماه هفتم بلاخره دکترت مشخص شد اون در حالی بود که یک هفته ای سر درد ولم نمی کرد و حالم از بدم بدتر بود بلاخره دکترم شد دکتر یگانه تو بیمارستان مامان بزرگ وقتی رفتم خیلی ازش خوشم اومد چون به نظرم خیلی صبور بود و به حرفم گوش داد بعد هم گفت برای سردردم برم دکتر مغز واعصاب که رفتم و ممنوعم کرد از کامپیوترو خیلی چیزا و پیش یه مشاور هم رفتم وکلی حرفیدم که حالمو بهتر کرد ولی می دونی واقعا چی حالمو خوب کرد ؟؟؟ سونو که دکتر برام نوشت نمی دونی وقتی رفتم داخل و بعد نوبتم شد و بابایی اومد تو و هر دو دیدیمت خدای من اون ...
21 شهريور 1391

هفته 38 ام و آوا گلی مامان

امروز دقیقا 37 هفته و 2 روزمه  دو هفته پیش رفتم سونو وزن دخملم شده بود 2650  و پوزیشنشم خیلی خیلی با حال بود یه پاش کنار گوشش بود دکتر بهم گفت تو می تونی از این اکروباتا بکنی که دخملت می کنه دستشم روی صورتش بود بعد که بر داششت لباش اویزون همش می گم نکنه دهنشه اینقدر گشاد بوده اخه احسان خواب دیده دهنش گشاده قربونش برم هر چی هست سالم باشه و باهوش  اتاق دخملم داره کم کم سر وسامون میگیره بابا احسان حسابی مادر و دختر رو خجالت داده و کلی خونه رو برای ورود دخترشون و مهمونا اماده کرده  اتاق دخملی هم همین طور  دیروز دکتر بودم و معاینه داخلی شدم دکتر گفت لگنت خیلی خوب باز شده و می تونی طبیعی زایمان کنی هم خوشحالم هم ترسیدم به خصوص که از دیروز که رفتم...
21 شهريور 1391

شروع دوباره

خوب از زایمانم به این ور دیگه وبلاگ نوشتنو ترک کردم حتی برای خودم و وبلاگ خودم راستش تا مدتها روبه راه نبودم و حوصله ام هم نمی کشید ولی الان که اومدم دیدم حیف چقدر خاطره ناکه   خلاصه دوباره می خوام بنویسم چون دخترک خوشگلم هر روز یه کار جدید می کنه و حیفه ثبت نشه الیته دختر گلم مامان این مدت کاراتو به طور خلاصه  تو دفتر یادداشت کرده از این به بعد رو اینجا می نویسم و دفتر رو هم برات قایم می کنم   بوسسسسسسس یه عالمه واسه اوا
21 شهريور 1391

دخترک 8 ماه و 22 روزه منننننننن

خوب بسم الله رو از امروز می گیم تا خدا چی بخواد   می خوام عزیزم وبلاگتو منتقل کنم به نی نی وبلاگ تا اونجا دوست پیدا کنی ولی نمی دونم کی میشه برای همین  فرصت رو غنیمت می شمارم و همین جا فعلا می نویسم   امروز با دوستای نی نی سایت قرار داریم توی پارک قراره ببینیمشون همشون هم سن و سال خودتن عزیز دلم  خیلی فهرست وار برای دونستن  خودم و خودت  کارایی که می کنی رو می نویسم  20 مرداد سینه خیز رفتی و الان با سرعت می ری از همون موقع چهار دست و پا هم می شی ولی جلو نمی ری ولی سرعت سینه خیزت عالیه تا می ری یه جای خطرناک و من با صدا بلند می گم اوا می فهمی الانه که بیام بگیرمت  و جیغ کشون سرعتتو زیاد می کنی  2 - چیا می گی : خدا رو شکر در زمینه...
21 شهريور 1391